دوران کودکیام زیر چتر حاکمیت طالبان سپری شد و دوران نوجوانی و جوانیام درحال سپری شدن تحت حاکمیت دموکراتان است. دوران کودکیام هیچگاه از یادم نخواهد رفت؛ چراکه دوران بسی دشوار و سخت برایم تمام شد. کودکی بودم که همیشه در مکتب مورد لت و کوب قرار میگرفتم و همیشه بخاطر اینکه لت و کوب نشوم از مکتب فرار میکردم؛ اما وقتی به گیر میآمدم بیشتر از قبل لت و کوب میشدم، خلاصه اینکه روزی نبود، در صُورت خویش سِلی و در دستان خویش شلاق نخورم.
در آنزمان طالبان حکمروایی میکردند، آنان مردمانی بودند، ساده و نافهم که نه علم حکومتداری داشتند و نه هم علم دینداری، بلکه به وسیلهای سُوتهکراسی، شلاقزدن و اِعمال زور حکمروایی میکردند و فضای لت و کوبی که در مکاتب ما حکمفرما بود، متأثر از همین فضای سُوتهکراسی طالبان بود. در حکومت طالبان زنان نیز مطلقاً در قید و بند خانهها قرار داشتند، حتی از حقوق و صلاحیتهای که دین مبین اسلام برای شان داده بود، محروم بودند و مردانی هم که از آزادی نسبی برخوردار بودند، به دلیل فهم خشک و نادرست طالبان از متون دینی همیشه مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند.
متأسفانه، همین فهم خشک و نادرست طالبان از متون دینی و عدم فهم شان از علم دولتداری (خصوصا حکومتداری اسلامی) و روا داشتن انواع و اقسام ظلم و ستم در قالبِ حکومت دینی برای مردم و عدم فهم مردم از نظام اسلامی، بسیاری از مردمان ما را در مقابل نظام اسلام و ارزشهای دین مبین اسلام عقدهای ببار آورده که در جریان حکومتداری نوزده سالِ دموکراتان به آسانی به دام مفکورههای سکولاریستی و آتئستی افتیدن تا جایکه گاهی ارزشهای دین مبین اسلام را به باد تمسخر گرفته و گهگاهی هم در مذاکراتِ صلح میان حکومت و طالبان پا فشاری بر حفظ ارزشهای نوزده سالهای نظم امریکایی را دارند.
باوجود اینهمه نابسامانیها؛ اگر از حق نگذریم دوران حکومتداری طالبان خوبیهای هم داشت که در مقایسه با حکومتداری دموکراتان به مراتب با شرفتر بود؛ چراکه در دوران طالبان از کاغذپرانی اداری خبری نبود، مردم با پدیدههای؛ چون: فساد، اختلاس، اختطاف، دزدی، انتحار، انفجار، فروپاشی نظم خانواده و… بیگانه بودند، حالآنکه این پدیدهها به یک امر عادی و معمول برای مردم بدل گشته است.
روزیکه حکومت طالبان سقوط کرد، در آنروز همرای همسن و سالهای خویش بر پشت بام خانه، بادبادک بازی میکردیم که ناگهان با چیزهای عجیب – غریبی که تاکنون ندیده بودیم، در صحن آسمان خانههای خویش مواجه شدیم. آنها تیارههای امریکایی بود که رد دودهای سفید آن در فراز آسمان تا چندین متر مشاهده میشد. از تخت بام خانههای ما به قدرِ کوچک مشاهده میشد که ما تیارهها را بادبادک و دودهای سفید رنگ آنرا نخ و یا تار بادبادک فکر میکردیم، لحظاتِ نگذشته بود که این تیارهها نقاط دور دستِ منطقهای ما را بمباردمان کرد، صداهای مهیب و دلخراش آن به گوشهای ما میرسید و از تخت بام خانههای ما نقاط بمبار شده به وضوح مشاهده میشد. ما که کودک بودیم و تا کنون چنین صحنههای را ندیده بودیم، ترسیدیم و به داخل خانههای خویش پا به فرار گذاشتیم.
فردای آنروز طالبان در حال تخلیهای شهرها و مجاهدین همپیمان امریکاییها در حال تصرف موقعیتهای آنان بودند و از جهتِ هم مردم که از حکومت طالبان خسته شده بودند به کمک مجاهدین شتافته و آنها را در تصرف شهرها یاری مینمودند. خلاصه اینکه طالبان شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند و امریکا با همکاری مجاهدین قدرت را بدست گرفت و نمایندهاش(زلمی خلیلزاد) به کابل آمد و توسط یک جرگهای نمایشی قانون اساسی افغانستان را مطابق به سلیقهی امریکا تدوین نمود، حکومت موقت شکل گرفت؛ اما امریکا بجای مجاهدین دمکراتهای تربیه شدهای خودش را به راس حکومت موقت قرار داد؛ اگرچه مجاهدین برخی از وزارت خانهها و ولایات را تصاحب شدند؛ اما به مرور زمان با ترفندهای گونهگون کنار زده شده و میشوند.
با شکلگیری نظامِ جمهوریت و سرازیر شدن ملیاردها دالر، مردم افغانستان وارد صفحهای جدیدی در تاریخ این کشور شدند. مباحث داغ آنزمان، تبدیل شدن افغانستان به یک کشور مترقی، قانونمند، عدالتمحور، امن و خالی از هرگونه جرم و جنایت شکل میداد. چنانچه این مباحث از جمله عالیترین و موثرترین موضوعات اخلاقی بود که دموکراتهای تربیه شدهای غربی به خورد مردم میدادند و میزان امیدواریهای مردم نسبت به بهبودی، آیندهای افغانستان بسیار خوشبینانه بود.
اما دیری نگذشت که امیدواریهای مردم به خواب و خیال بدل گشت و آرزوهای شان همه نقشبرآب شد، زیرا امریکاییهای که بانی نظام جمهوریت در افغانستان بودند، برای مشروعیت حضور خویش در افغانستان و پیشبرد برنامهها و پالیسیهای خویش نیاز به دشمنی داشتند که با وی در خاک افغانستان بجنگند و برای دشمنتراشی بالای مناطق قبایلنشین افغانستان یورش برده و از هیچگونه ظلم و جنایتی دریغ نه نمودند، سران قبایل را گرفتار و مورد شکنجه قرار دادند و بر خانوادههای شان تجاوز مینمودند که در نهایت منجر به شکلگیری تحریک تازهی طالبان در مقابل امریکا و نظام حاکم گردید، به این صورت جنگ تازه نفسی دوباره در افغانستان شکل گرفت.
بعد از آن، مردم افغانستان مشکلاتِ را تجربه کردند که قبلا نظیر آنرا ندیده بودند، از انتحار و انفجارهای دستهجمعی گرفته تا قتل و ترورهای شخصی و از دزدیهای مسلحانه گرفته تا اختطاف پولدارها، امید زندگی را از مردم سلب نمود، اکثر افرادی که صبح از خانه بیرون میشوند، برای شب امید بازگشت به خانه را ندارند و بسیاری از مردم مجبور به مهاجرت گردیده اند.
از جهت دیگر، با نهادینه شدن مفکورههای نظام جمهوریت در افغانستان، شرم جمعی شکست و ارزشهای؛ چون: فردگرایی، منفعتگرایی، مادیاتگرایی و آزادیهای بیقید و شرط دموکراسی جامعه را کاملا به گند کشید. طوریکه فساد، ارتشاء، اختلاس و رشوهخوری در ادارات دولتی به یک امر معمول بدل گشت. فساد اخلاقی، آزار و ازیت جنسی و درخواست جنسی در مقابل کار، وظیفه و حتی نمرهای کامیابی از دختر خانمها سرخط خبرهای روزانه قرار گرفت و محاکم افغانستان پُر از دوسیههای طلاق، جدایی و خشونتهای خانوادگی گردیده است.
از سوی دیگر، ورود ملیاردها دالر در ترقی و زیرساختهای کشور به مصرف نرسید، بلکه تحت نام پروژههای گونهگون اکثراً به منظور اهداف و پلانهای طرحریزی شدهای خارجیها و کشورهای کمک کننده به مصرف رسید که عدهای اندکی را فَربِهتر و عدهای کثیری را فقیرتر ساخت و تقسیم ناعادلانهای آن بین مردم، قدرت خرید برخی را افزایش داد که باعث افزایش قیمتها در بازار شد و در مقابل قدرت خرید عدهای کثیری از مردم را کاهش داد که توانایی خرید را نداشته و روزانه به فقر آنها افزوده میشود. به گفتهای رئیس جمهور “اکنون 90 فیصد مردم افغانستان با درامد دو دالر در روز زیر خط فقر زندگی میکنند.” این فقر آنقدر مردم را به تنگ رسانده که به همان زندگی ابتدایی و زراعتی خویش راضی و بیزار از کمکهای کشورهای خارجی و حضور شان در افغانستان اند. همچنان در جریانِ جمهوریت دموکراتان افغانستان منحیث بزرگترین کشورِ تولید کنندهی مواد مخدر در جهان شناخته میشود که حدود ۳.۶ میلیون افغان را به مواد مخدر معتاد نموده است.
از جهت دیگر، با افزایش مکاتب و دانشگاهها و گسترش علم، مردم بجایی اینکه قانونپذیر شوند و از فساد دوری کنند، قانونگریز شده و به فساد نزدیک میشوند. به همینسان بروکراسی ادارات دولتی بقدر روند کاری را دشوار ساخته که مردم برای اجرای کارهای خویش؛ باید ماهها و حتی سالها را در پشت دروازههای ادارات سرگردان باشند. این کنشها مردم را آنقدر از جمهوریت دموکراتان بیزار ساخته که از امارتِ طالبان به این سطح بیزار نبودند، حتی عدهای از مردم اکنون برای حل و فصل قضای خویش به همان طالبان مراجعه میکنند.
بناء، اکثر ما مردم افغانستان یا در کودکی و یا هم در نوجوانی و جوانی دوران حاکمیت طالبان و جمهوریتِ دموکراتان را سپری کرده و میکنیم که عملکرد نادرست طالبان از دین و حکومتداری اسلامی باعث دلسرد شدن برخی مردم از نظام اسلامی گردیده، حال آنکه همین مردم جمهوریت دموکراتان را نیز تجربه کردند و میکنند که به مراتب بدتر از عملکرد نادرست طالبان است. پیامی ما برای مردم افغانستان اینست که عملکرد نادرست طالبان از حکومتداری اسلامی بیشتر از این، آنها را اغوا نکند و بیشتر از این وقت خویش را صرف جمهوریت ناکام و ناکارآمد دموکراتان نکنند؛ چراکه نظام جمهوریت اکنون جوابگو نیازها و مشکلات پیروان خود نیست، مشکلات و نیازهای جامعهای افغانستان که بماند سر جایش، الحمدالله ما مسلمانیم و باور داریم که اسلام دین کامل و جامع میباشد. وقتی بر این باور داریم که اسلام دین کامل و جامع است، پس در تمام ابعاد زندگی ما یعنی از سیاست و حکومتداری گرفته تا اقتصاد، فرهنگ، امور اجتماعی و امور عبادی راهحلها و نظام خاص خود را دارد. کافیست برای دریافت راهکار (حکومتداری برتر) و چگونگی تاسیس، تطبیق، حفظ و گسترش آن بجای اینکه به عملکرد نادرست طالبان بنگریم ، به اسلام که منبع آرامش و انسانیت است، بیاندیشیم و برای این کار بر ما لازم است که سیرت سیاسی رسول الله صلی الله علیه وسلم را الگوی خویش قرار دهیم.
نویسنده: احمدیاسر احمدی
خداوند خیر نصیب تان کند موضوع خیلی جالب بود