هرازگاهیکه صحبت از آرامش و خوشبختی میشود، ناخودآگاه اذهان عموم به سوی امکانات و تجملات کشانیده میشود، و این تفکرِ انسانی است که تصویری از خوشبختی توأم با امکانات قشنگ و مجلل خلق میکند. در این میان جوانان بیش از همه، چنین افکاری را در سر میپرورانند؛ زیرا این قشر در عصری از امکانات و ترقی، که به حد اعلیاش رسیده است، زندگی کرده و این واقعیت جوامع خلق شده در خصوص خوشبختی به آنها توسط ایدیولوژی حاکم تفهیم میشود.
در واقع میتوان گفت: در تمام ممالک دنیا جدا از سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی بودن امکانات و تجملات ارمغان آورندۀ خوشبختی تلقی میشود و همین واقعیت جوامع است که طرز تفکر یا به عبارتی دیدگاه افراد را در بارۀ مسائل پیرامون بالاخص خوشبختی، تشکیل میدهد. واقعیت جهان کنونی به گونهای است که تمام ممالک از امکانات و پیشرفتهای یکسانی برخوردار نبوده و در میانشان تفاوتهای فاحشی هویداست؛ طوریکه در یک تعداد ممالک میتوان ساختمانهای سر به فلک کشیدهای را مشاهده کرد که به گونهای بیانگر ابهت و پیشرفت آن است و در دیگری میتوان مخروبهها و نابسامانیهای مادی را دید که داد از بیچارهگی آن میزند.
قسمیکه در نخست یاد شد امروز اکثریت افراد خوشبختی را در داشتن امکانات، پیشرفت، و سایر موارد دانسته و به دنبال آن اند تا به آن نایل شوند. بناًء کسانیکه در ممالک عقب مانده یا به بیانی متفاوت در ممالک در حال انکشاف زندگی میکنند، خود را قسمی تصور میکنند که از کاروان خوشبختی دنیا باز مانده و بایستی به آن برسند به همین دلیل این افراد کولهبار سفر میبندند و به سمت کاروان به ظاهر خوشبختی دوان دوان، روان هستند، یکی از این سرزمینها افغانستان و افغانها اند.
افغانستان طوریکه از واقعیتاش پیداست، سالیان سال است که با پدیدۀ ناامنی و جنگ همرکاب شده و از طرفی این پدیدههای ناخوشایند به توموری از مشکلات و فلاکت در میان جامعۀ افغانی و در میان افغانها مبدل شده است. افغانستان نظر به کشورهای همجوار و ممالک غربی چندان پیشرفتی نداشته که دلایل این عدم پیشرفت، همان مواردی است که در بالا از آن یاد شد. بناءً جوانان افغانی، که بهسان سایرین خوشبختی را در امکانات میدانند، به دنبال آن هستند تا این امکانات را که به قول خودشان لازمۀ خوشبختی است، در مکانهای که زمینهی بهدست آوردنش فراهم است، بیابند؛ از همین رو رخت سفر برتن کرده و به خیال خوشبختی رهسپار غرب میشوند.
پدیدۀ مهاجرت در میان افغانها در این سالیان اخیر به شدت رشد کرده است و میتوان گفت افغانها در میان ممالک آسیایی بالاترین نرخ مهاجرت به غرب بالاخص آلمان را از آن خود کرده اند؛ اما در چندی قبل نظر به سیاستهای اتخاذ شده از سوی دولتهای آلمان و افغانستان از کاروان مهاجرین تا اندازۀ کاسته شده و دیگر به مانند گذشته فضای آن زیاد حاکم نبود، منتهی، کم از کم در این چند ماه اخیر رفته رفته صحبتهای از آن در میان جوانان رد و بدل میشود که این را میتوان با نشست در میان جوانان به وضاحت احساس کرد.
رفتن به غرب بالاخص آلمان مبدل به هدف افغانها خصوصاً در میان قشر جوان گشته است و این هدف به اندازۀ در میانشان نهادینه شده که برای تحقق آن هزاران خطر و حتی مرگ را به جان خریده اند. کسانیکه نظر به خوشبختی چنین دیدگاهی دارند و آن را در غرب جستجو میکنند، زمانیکه قادر به یافتن آن نباشند، زندگی را کابوسی شمرده و پایان بخشیدن به آن را چارۀ بیچارهگیِ خویش میشمارند. مانند جوانی که پس از اخراج از آلمان خود را در یکی از هتلهای کابل به دار آویخت.
بناءً بیان ما به چنین اشخاصی این است که هوشیار باشید و فریب زرق و برق ظاهری آن سوی مرزها را نخورید، چرا که در آنجا صحبتی از خوشبختی نیست. بدانید که خوشبختی حقیقی در اسلام و در مفاهیم اسلامی نهفته است، خوشبختی آن است که دلهرۀ رزق را نداشته باشی. مادامیکه بدانی رزق را خالق قادر متضمن شده است و تو را با وعدهاش سکینت بخشیده است، خوشبختی آن است که بدانی مرگ و زندگیات در دست آن خالقی است که تا نخواهد گزندی به تو نمیرسد. خوشبختی آن است، مادامیکه حادثۀ برایت رخ میدهد، تو را به تشویش نیاندازد؛ چونکه بدانی آن خواسته خالق است و اوست که بهترینهارا برایت میخواهد، پس برادرم خود را آراسته به این مفاهیم کن تا خوشبخت دنیا و آخرت شوی
نویسنده: رامش منیب